2-از خراسان راه افتاد و ماه ها رنج سفر را به جان خرید وتا مدینه خدمت امام صادق(ع) رفت.اموالی را هم تقدیم و عرض کرد«چرا قیام نمی کنید در حالی که فقط در خراسان ،100 هزار شیعه پا به رکاب داریدو اینها هم خمس وزکات آنهاست؟». حضرت پاسخ ندادند اما گفتند هیزم بریزند و تنور را روشن کنند.سپس به سهل بن حسن خراسانی فرمودند برو و در تنور بنشین!...سهل به دست و پاافتاد.«مولای من! ...از من درگذرید».حضرت پذیرفت... هارون مکی وارد شد وسلام کرد. امام سلام اورا پاسخ گفتند و فرمودند ای هارون !در تنور داخل شو!...آتش زبانه می کشید. اما هارون اطاعت کرد و در تنور را گذاشتند.... «خراسان چه خبر؟ شیعیان ما چه می کنند؟».سهل پاسخ می‌داد اما فکرش پیش هارون بود...امام از او خواست برخیزد و در تنور بنگرد....هارون را دید که آرام در دل آتش نشسته .«ای سهل که ما را به قیام فرا می خوانی! در خراسان چند شیعه،این گونه اطاعت ما می کنند؟»...سرش را پایین انداخت و گفت «حتی یک نفر هم این چنین نیست».


3-امام در چنین غربتی چه باید می کرد،وقتی بنی العباس مدعی دوستی و حمایت اهل بیت شدند و ازحضرت خواستند حمایت آنان را بپذیرد و حمایتشان کند؟ امام پرده از فریب و نفاق آنان برداشت و تصریح کرد که این جماعت انقلابی نما و مدعی ولایت، برای قدرت می جنگند....گذر زمانی نه چندان طولانی همین را ثابت کرد.


4-چه باید کرد؟یار کافی که برای قیام نیست،مدعیانی هم که از حمایت می گویند سنگ خود را به سینه می زنند.آیا باید دست روی دست گذاشت و منفعل شد؟ یا عمل زدگی پیشه کرد و شرکت سهامی قدرت راه انداخت؟...هیچ کدام!صادق آل محمد(ع) تربیت شاگرد و پرورش خوشه ای یاوران از این طریق  را در قالب راهبرد «شبکه سازی» و تعمیق گفتمان اسلام اصیل پیشه کرد وبه موازات آن ،از مرزبندی هوشمندانه با دو جریان کفر و نفاق غافل نماند...بنی العباس هر چند در آغاز از سر رودربایستی گشایش ایجاد کردند امام سرانجام سخت گیری ها شروع شد.آنها که حالا نقاب از چهره کنار زده بودند ابتدا امام صادق (ع)را به شهادت رساندند و سپس حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را در مضیقه تمام و در سیاهچال های پر مشقت نگاه داشتند و ...این سخت گیری ها شدیدتر شد تا آنجا که امام عسکری(ع)تحت الحفظ بود و روزگار امامت حضرت مهدی(عج) دچار عصر طولانی غیبت شد.


5-جمهوری اسلامی وتشکیل حکومت دینی، همچنان که مرهون رنج های انبیا و اولیا می باشد ، آرزوی عملی شده همه صالحان و مصلحان به ویژه حضرت صادق است... اگر تلقی متقین مبتنی بر «الذین یؤمنون بالغیب» و «صبر و احتساب (پای خدا نوشتن وفقط از او انتظار پاداش داشتن )» نبود ،چگونه می شد تصور کرد مردی الهی به جای محاسبات عادی و مادی و پیوستن به قدرت یا کنار آمدن با ظاهر سازان و یا نهایتا ناامیدی و انفعال ، بذر شبکه ای دیر رس اما مبارک و پایا را بکارد وعمر مبارک خود را وقف چنین رویش پیچیده و پر رنجی کند ؟


6- حضرت روح الله(ره) یک تربیت شده مکتب صادق آل محمد (ع) بود که وقتی به نام اهل بیت قیام کرد، از شیعیان لبیک جانانه شنید؛ چه آنان که در انقلاب تقدیم جان کردند و چه دیگرانی که در دفاع مقدس و پس از آن  جانفشانی نمودند.آن دویست هزار شهید دفاع مقدس فقط یک معجزه صبر و تقوا و تکلیف گرایی امام صادق بودند و این هنوز از نتایج سحر است.


7-امام صادق در باره مهدی موعود عج فرمودند« لو ادرکته لخدمته ایام حیاتی.اگر روزگار اورا درک می کردم همانا همه عمر خود را صرف خدمتش می کردم». وبه راستی صادق اهل بیت(ع) همه عمر خود را وقف وعده بزرگ خداوند کرد که سرانجام زهر منافقین در جانش نشست و جگرش را به جفا و کینه گداخت.صلوات خداوند و فرشتگان الی الابد نثار او باد!..همچنان پرسش بزرگ باقی است: مادر این مسیر چه کاره ایم؛ آنجا که پای خون دادن یا صبر و خون دل خوردن و تبیین و روشنگری(مطالبه رهبر معظم انقلاب) -با همه هزینه های محتمل- به میان می آید؟ ما امروز در روزگار گشایش- ونه مضیقه- چه کاره ایم؟اهل تلاش و تحمل و پرورش هستیم یا فقط می خواهیم سفره نشین باشیم؟

....یا اباعبدالله یا جعفر بن محمد ایهاالصادق یاابن رسول الله یا حجت الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله.