احساس ما این بود اما بعدها که با مفاهیم اسلامى بیشتر آشنا شدم فهمیدم که نگاه ما به این مساله از این زاویه ، نگاه غلطى بود. فهمیدم همان اسلامى که دعوت به جهاد و زهد و فداکارى و خدمت به خلق و انقلابى گرى میکند، همان اسلام اکیداً دعوت میکند به معاشقه زن و شوهر ، لبخند، مهربان بودن و خدمت کردن ، تفریح کردن و گردش رفتن و اینها جزء بهترین عبادات است.

خلاصه اولین بارى که من تصمیم گرفتم در دوران نامزدى، دست خانمم را بگیرم و ببرم رستوران، رفتیم یک فست فود که آن زمان تازه در شهر ما باز شده بود. به همسرم گفتم شما چه میل دارید؟ ، غذا را که سفارش دادیم ، دست کردم جیبم و دیدم یک ریال هم پول ندارم. به خانمم گفتم یک بازى هست تازه درآمده و اینجورى است که زن و شوهر بروند رستوران سفارش بدهند و قبل حاضر شدن غذا بزنند به چاک! بنده خدا یکمقدار هم تعجب کرد ، اما همین کار را کردیم و بعداً متوجه شد که من پول در جیبم نبوده....

این داستان میتوانست به یک فتنه و دعوا تبدیل شود در زندگى مشترک ما ، اما الان که به گذشته ها نگاه میکنیم، یک خاطره خوش ما همین است که هر چند وقت یکبار آنرا بازگو میکنیم و با هم میخندیم.

مسائل کوچک ، اگر درست مدیریت نشوند، ممکن است تبدیل به فتنه شوند. مشکلات بزرگ هم اگر درست مدیریت شوند، به یک خاطره شیرین تبدیل خواهند شد. از این مسائل زیاد اتفاق میافتد که میشود از یک مشکل یک نقطه مثبت بیرون آورد.

من بیست و چند سال مستاجر بودم و در نه سال اول زندگى ، شاید ده بار اثاث کشى کردیم

آنموقع بالاخره زندگى ها از صفر شروع میشد. شاید الان جوانها مستاجر بودن را یک مشکل غیر عادى میدانند و میخواهند زندگى را از نود شروع کنند و بروند به صد

خانه اى که اجاره کرده بودم، از این خانه هاى قدیمى بود، آشپزخانه کابینت نداشت، ایشان به جاى اینکه معترض شود و حق هم داشت اگر این کار را میکرد، دیدم یکروز هفت هشت تا جعبه چوبى میوه آورده و به طرز خوبى آنها را در آشپزخانه چیده و لوازم آشپزخانه را داخل آنها قرار داده و تا چند سال کابینت آشپزخانه ما همین جعبه هاى میوه بود! گاهى که مهمانى هم میامد ، آشپزخانه را به او نشان میدادیم و پز میدادیم به مد جدید اختراع شده توسط خودمان 

میشود از مشکلات ، شادى و تفریح ساخت و میشود از نکات قوت و مثبت، مشکلات لاینحل ساخت و این بستگى دارد به نوع تلقى زن و مرد از مسائل زندگى

" ازدواج، خروج از فردیت به مسئولیت"