گفت: میترسم عاشقت گردم
گفتم: صرف عشق ایراد ندارد اگر به گناهی آلوده نگردد
گفت: آلوده گردد
گفتم: از خودم مطمئنم برای خودم خط قرمزهایی دارم
گفت: تو از خود مطمئن باشی من از خود مطمئن نیستم.
گفتم: اگر از یک طرف رد شود طرف دیگر موفق نشود
گفت: از مکر زنان غافل مشو
گفتم: مکر در من اثر ندارد
گفت: هر روز از عشق آقا اشک بر گونه هایم جاری بود
گفتم: خوش به حالت
گفت: از وقتی که اسمم را پرسیدی اشکهایم خشک گردیده
گفتم: اشکی با اسمی خشک گردد اشک نبود احساس درد از چیز دگر بود
.
.
.
بعد از آن به خلوت خود رفتم و اندر آن خلوت به تفکری بس عمیق و طولانی بعد مدتها فکر و سنگین و سبک کردن درد دلمو با آقا شروع کردم. شاید نتوان گفت درد دل، شاید اسمشو بزارم افسوس و پشیمانی از ماوقع. با خود اندیشیدم و گفتم گر هزاران نفر به راه آقا بیاورم گر هزاران مطلب علمی به اثبات رسانم و گر هزاران مطلب در دنیای مجازی از عشق آقا بجا بزارم نمی ارزد به اینکه عاشقی را از عشق خود جدا سازم که در این صورت من نه یار ابلیس بلکه خود ابلیسم که عاشقی از عاشقان آقا را از آقا جدا ساخته ام. و کنون بر این مصیبت زار بگریم که چرا در فتنه آخر الزمانی گشته ام فریفته دجال زمانه که چرا تیشه بر دین و ایمان زنم و خنده بر لب شیطان اندازم با تمام وجودم در بارگاه الهی معترفم و ای یاران ظهور بهوش که شیطان اندر نزدیکی ما به کمین نشسته و هر آن از هر فرصتی جهت بهره برداری از من و تو در مقاصد خویش است. بهوش که ایمان چنان محکم کنیم که نه عاشقی از عشق جدا سازیم و نه به بادی دل و ایمان ببازیم و اشک را بخشکانیم.

اعوذ بالله من النفس ان النفس یعین الشیطان