و امروز که دست‌های توطئه از آستین «ام الفضل» برآمده، زهر عصیان و نفاق چه بر سر قلب رئوفت آورد، امام جوانم؟!

تلخی کینه توزی روزگار را، جگر سوخته ات چگونه تاب آورد، امام جوانم؟!

هیچ غروبی به غمرنگی غروب وجود مردان خدا نیست؛

آن گاه که سر آسوده بر روی خاک می گذارند و شام تیره ای برای آدمیان، می سازند.

هنوز زمین، جان نگرفته باید بی تابی کند و

غروب خون رنگ خورشید را به نظاره پردازد.

ای حجت نهم! افسوس که روزگار، تنها بیست و پنج سال با تو سر سازگاری داشت

و بیست و پنج بهار از عمر تو را برتابید.

تقدیر آن بود که حتی در خانه ات نیز غریب باشی و

با هم دستی «ام الفضل» ـ همسرت ـ زهر بنوشی و مسموم شوی.


وقت پرپر زدنم برگ و برم میسوزد

موقع پر زدنم بال و پرم میسوزد

بس که کبریت کشیده است به جانم این زهر

آسمان دود، زمین در نظرم میسوزد

گفتم آبی روی آتش بود اشکم اما

اشک هم پای دل شعله ورم میسوزد

همسرم ریخته در کاسه ی جان زهری که

هم سرم،هم بدنم ،هم جگرم میسوزد


جوان‌ترین حجت خدا! هر بار، با یاد ماجرای تو، پا به پای امام عصر عجل‌الله‌فرجه،

تا همیشه روزگار، خون خواهم گریست

جان زهرا «سلام الله علیها» عنایتی ما را

یا جواد الائمه ادرکنی


شهادت مظلومانه جوانترین شمع هدایت و نهمین بحر کرامت، بر حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی و همه محبینش تسلیت و تعزیت.



الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ

#اللهم_عجل_علی_ظهور_الحجه