قبل از انقلاب هم رائج بود که عده اى با مساله عاشورا و امام حسین، به عنوان یک اسطوره تاریخى ، مذهبى، عرفانى مواجه میشدند. بدون ارتباط با ابعاد دیگر مساله عاشورا

معتقد بودند که در پشت حادثه عاشورا، حکمت عقلانى و اجتماعى و سیاسى و عدالت خواهانه نبوده و مساله ، مساله فدیه است. شبیه همان حرف مسیحى ها راجع به عسیى بن مریم که میگویند خدا به زمین آمد و در غالب انسانى متجلى شد تا قربانى کل بشریت شود. تا جبران کند، گناه اولیه بشر،گناه آدم را. کلیسا میگفت هر انسانى که به دنیا میاید، کافر و نجس و خبیث به دنیا میاید و لذا او را غسل تعمید میدادند. خلاصه پسر خدا به زمین آمد تا به صلیب کشیده شده و فدا شود تا یکجا قربانى کل بشریت گردد و بار گناه آدم را از روى دوش بشر بردارد.

میگفتند مساله حسین، عدالت و امر به معروف و سیاست نبود، حسین همان مسیح است براى مسلمانان . و براى عبادت و تقرب به خدا و ثواب ، عزادارى میکردند و به حکمت عاشورا کارى نداشتند. عزادارى میکردند براى رفتن به بهشت.

اتفاقاً این حرف را همین چندوقت پیش ، یک پروفسور غربى که در آمریکا مباحث کلام مسیحى را درس میدهد، میزد. در یک سمینارى ایشان را دیدم، وقتى فهمید من ایرانى و شیعه هستم، به من گفت، یکى از نقاط خوب براى گفت و گو بین ما و شما، مساله حسین و علشورا است. گفتم چطور؟ گفت براى اینکه شما در باره حسین، همان چیزى را میگویید که ما در باره مسیح . شما میگویید ، حسین فدیه بود براى پاک شدن گناهان امت ، ما هم در باره مسیح، همین اعتقاد را داریم. گفتم، نه! ما چنین چیزى نمیگوییم. البته این نقطه خوبى براى گفت و گو هست اما در این باره دو نظر متفاوت داریم.

"بررسى چند نظریه در باب عاشورا٢" سال١٣٨١