چند پرده از خانواده شهید رضایی_نژاد 

به نقل از شهره_پیرانی

همسر شهید_داریوش_رضایی_نژاد

متولد بهمن ۵۸

کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه تهران /هنگام ازدواج/

درحال حاضردانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه تهران .


🎬 پرده اول :

تا قبل از اولین دیدار منو به داریوش پیشنهاد داده بودن،  به دوستانش گفته بود

من نمیتونم با این کنار بیام !!!

اولین بار توی پارک ملت صحبت کردیم و منو از اونچه که بودم ناامید کرد

گفت من زن شاغل واینا نه اینکه نخوام ولی اولویتم زن خونه است .

منم بهش گفتم اشتباه گرفتی پس .

گفت درست میشه .

گفت اولویتت چیه تو پوشش

گفتم اولویت خودت چیه

گفت خب چادر

گفتم خب من چادر نمیپوشم !!!! بعد گفت من چهارتا بچه میخوام

گفتم من اصن بچه نمیخوااااام !

بعدها هم کسی باور نمیکرد دختری که این همه ادعاش میشه اینجوری قبول کنه وازدواج کنه .

.

🎬 پرده دوم :

یک هفته قبل شهادت داریوش بود

داشت رانندگی میکرد

دستمو انداختم دور گردنش گفتم

داریوش درسته با نظر بابا باهات ازدواج کردم

ولی الان دیگه نمیتونم بدون تو نفس بکشم

داریوش گفت

شهره اگه من بمیرم تو نمیتونی حتی یک ساعت بدون من زندگی کنی .

روزی که داریوش شهید شد من فقط چشمم به ساعت بود .

.

🎬 پرده سوم :

از لحظه ای که داریوش میرفت اشغالا رو بذاره تا لحظه ای که برمیگشت نصف عمر من تموم میشد.

اون روز از سرکار اومدیم رفتیم دنبال #آرمیتا .

به درخونه که رسیدیم مردی باریش انبوه چسبید به در سمت داریوش و پشت سرهم گلوله ها شلیک شد .ارمیتا جیغ میزد اما من پیاده شدم دنبال موتور دوویدم که یه نفر دوم از ته کوچه بهم شلیک کرد.

من حال خودم بد بود متوجه نبودم داریوش سرش و قلبشم تیر خورده همش میگفتم داریوش باشه ...اصن قطع نخاع بشه .ولی باشه .

ولی نموند..