وقتى که خلیفه مقتدر عثمانى،سلطان عبدالحمید او را میخواهد و جلوى تمامى دستگاه حاکمیت از او استقبال رسمى می کند، میگویند ایران خواهش کرده بوده از سلطان عثمانى که شما یکجورى واسطه بشوید که رابطه سید با ما اصلاح بشود، چون هرجا میرود علیه شاه ایران صحبت میکند، ایشون در حالیکه جلوى سلطان عبدالحمید و بقیه بزرگان دولتى نشسته، اولا طرز نشستن اش طورى است که همه این پیام را میگیرند که او با طرز نشستن اش دارد خلیفه و دستگاه را خوار میکند، به این معنى که رفتار او در مقابل سلطان ابداً محترمانه و متملقانه نبوده ، حتى با یک تسبیح و انگشتر در دستش بازی میکرده که این خیلى به چشم اطرافیان خلیفه میاید.

خلیفه شروع میکند به این بحث که شما با شاه ایران مشکلاتتان را حل کنید و کوتاه بیاییدو...سید میگوید بحث ما با او شخصی نیست و مسأله سر مصالح اسلام و مسلمین است و بعداز اصرار سلطان ، سیدجمال از موضع بالا میگوید:"خیلى خب، شاه ایران را بخشیدم!"

یعنى یک ذره تواضع و تملق و ضعف نداشته است. این جلسه که تمام میشود، طرز حرف زدن و نشستن سید جمال باعث میشود که وزیر دربار به او میگوید من به شما اعتراضى دارم وآن اینکه اینقدر سلطان عثمانى به شما محبت کرد، شما طرز برخودتان در جلسه درست نبود، هم درست حرف نزدید و هم نشسته بودید و جلوى سلطان با تسبیح تان بازى میکردید


سید میگوید: " سبحان الله ! خلیفه مسلمین با مقدرات ملیونها مسلمان با هوى و هوس بازى میکند، کسى معترض اش نمیشود، جمال الدین نمیتواند با تسبیح خودش بازى کند؟!"
من اینها را براى جمال شناسى عرض میکنم، "جمال شناسى جمال الدین"

"گنگ خواب دیده در شهر کوران" سال٩٠

سید‬جمال الدین اسدآبادى متفکر مبارز عثمانى