"السابقون السابقون" صحرا,عطش,دریای خون
نی,نینوا,لیلا,جنون, "نون و القلم" ,"ما یسطرون"
شمشیر در شمشیر شد,دستان حق زنجیر شد
طفل سه ساله پیر شد,"امنت ربی فاسمعون"
"السابقون السابقون" صحرا,عطش,دریای خون
نی,نینوا,لیلا,جنون, "نون و القلم" ,"ما یسطرون"
شمشیر در شمشیر شد,دستان حق زنجیر شد
طفل سه ساله پیر شد,"امنت ربی فاسمعون"
مات بر روی تو فرمود که ای سرو روان
«شاه شمشاد قدان! خسرو شیرین دهنان!»
دست افشاندهای آنقدر که بی دست شدی
بوی کوثر به مشام آمده سرمست شدی؟
معجز کیست که اینگونه خسوفی شدهای
قوم موسی هم که باشی؛تا"دلت " درست نشود؛
آل فرعونی..!غافلی؛
وصل به دنیایی...دربندجیفه ی دنیا...
فقط شکل "بت"ت؛عوض شده..
زمانی، فرعون؛روزگاری ،گوساله سامری؛
و ..حالا.."خودت "؛
و...همه آنچه تورادرغفلت وگناه فرو می برد...
همه آنچه توراازخدایت دور می کند...
خداوند میفرمایند:
ای فرزند آدم تو را در شکم مادرت قرار دادم و صورتت را پوشاندم تا اینکه از رحم متنفر نگردی
صورتت را به سمت پشت مادرت قرار دادم تا بوی غذا و معده تو را نیازارد!
برایت متکا در سمت راست و چپ قرار دادم که در راست کبد و در سمت چپ طحال میباشد تا بیارامی.
اسمش ثوبان بود، از اهالی مدینه. میگویند؛ آنقدر پیامبر را دوست میداشت و شیفته ی ایشان بود که اگر روزی نمیدیدشان، پریشان میشد.
یک روز که به محضر رسول الله صل الله علیه و آله رسیده بود، اندوه و پریشانی چنان در چهره اش نمایان گشته بود که حضرت جویای حالش شده بود: تو را چه شده ثوبان؟
دربارۀ واقعۀ صفین میگویند که معاویه قرآنها را بالای نیزه کرد و فریب داد. ولی مسألۀ اصلی قرآنهای سر نیزه نبود. شب قبل از اینکه قرآنها بالای نیزه برود، اشعث یک سخنرانی انجام داد و جاسوسهای معاویه به او خبر دادند و وقتی معاویه این سخنرانی اشعث را شنید، گفت: دیگر قضیه حل شد،
از فردا قرآنها را عَلَم میکنیم و کار تمام میشود.
ادامه...