سه شنبه بود. دو روز پیش از اربعین امام حسین(ع) . بیشتر از بیست کیلومتر تا کربلا فاصله نداشتیم. ظهر بود. نمیدانم چه شده بود که مدتی آب گیرمان نیامده بود. خب پیاده روی تو گرما آب بدن رو میکشه. به جای آب حسرت آن آب هایی که از پارچ برایمان در لیوان می ریختند را می نوشیدیم. احتمالا بقیه ایرانی ها هم به خاطر مسائل بهداشتی منتظر آب معدنی یا آب لقمه1 بودند همین حس را داشتند.

ادامه....