مى گفت اگر داخل اتاق باشم، باید موقع ورود آنها به احترام شان بلند شوم، و این براى اسلام و مسلمانان خوب نیست که در مقابل یک کافر چنین کنند.

بالاخره امام پذیرفتند که حداقل چند کار را انجام بدهند و ما هم خوشحال رفتیم. روز بعد ما به اتفاق گروه روسى ، زودتر وارد اتاق شدیم و نشستیم. یکهو دیدیم صداى "خش خش" کشیدن دمپایى روى زمین شنیده شد و امام نه تنها لباس رسمى نپوشید و با همان قبا و عرق چین آمد، بلکه حتى با آنها دست هم نداد.

حالا این وسط حاج عیسى، خادم بیت امام هم چایى آورد و به جاى آنکه قندانى کنار آنها بگذارد، یکى یک عدد قند گذاشت کف دست شان که به خیال خوش، مابقى قندها را نجس نکنند. :)

بعد از اتمام جلسه هم باز امام بدون آنکه با آنها دست بدهد و خوش و بشى کند، والسلامى گفت و رفت. انگار نه انگار که این وزیرخارجه بزرگ ترین قدرت جهانى دنیا است!