پنجشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۵۳ ق.ظ
azadeahmad
این جملات تکان دهنده را هم از مولایمان امیرالمؤمنین بشنویم:
و اعلَمُوا رَحِمَکُمُ الله أنَّکُمْ فِى زَمَان القائل فیه بالحَق قَلیلَ وَاللّسَانُ عَنِ الصدّق کلیل….
بدانید خدا شما را بیامرزد!
شما در زمانی زندگی می کنید که گوینده یا به حق در آن اندک و زبان از راستگویی کند و آدم حق جو خوار است و مردم آن بر نافرمانی خدا و رسول آماده شده اند و بر مماشات و سازگاری با هم برای پیروی از اهواء نفسانی یار و همراه گشته اند، جوانشان سرکش و پیرشان گنهکار، داناشان دو رو و سخنورشان چاپلوس است، کوچکشان به بزرگشان احترام نمی گذارد و توانگرشان از نیازمندشان دستگیری نمی نماید.
در حالات مرحوم شیخ جعفر شوشتری که از اوتاد زمان خود بوده است نوشته اند:
در شوشتر رسم این بوده ایام عید که می شد مسگرها درکوچه ها می گشتند و صدا میزدند قِدراً نُبَیّض دیگ سفید می کنیم
مرحوم جناب شیخ در یکی از آن روزها همین که روی منبر وعظ نشست تاگفت اَیُها الناس قِدراً نُبَیّض ای مردم! ما هم دیگ سفید
آورده اند این جمله چنان دل ها را تکان داد که صدای ضجّه و ناله از مجلسیان برخاست و مانند مادران بچه مرده می گریستند.
آیا این جمله مگر چه داشت که مجلس را دگرگون ساخت و دلیها را سوزانید؟
آری، این جمله از حلقوم یک مرد پاک نفس زندہ دل بیرون آمد و خفتگان را بیدار کرد و به مرده دالان حیات مجدّد بخشید.
آنگاه گفت: من بین راه که مسجد می آمدم، چارپای بارکشی را دیدم که بار سنگینی بر دوشش بود و نفس زنان می رفت، من دلم به حال آن حیوان سوخت و همچنان به او نگاه می کردم تابه در خانه ای رسید و بار از دوشش برداشتند.
آن حیوان نگاهی به من کرد و دید دلسوزانه به او نگاه می کنم به من گفت: ای شیخ! برو به بیچارگی خودت گریه کن!
من که بارم را به منزل رساندم و راحت شدم، تو با این بار سنگین گناهان که بر دوش داری چه خاکی بر سر خواهی کرد؟!
ای مردم!
این الاغ وقتی به نهر آب می رسد و می بیند نمی تواند از آن عبور کند، می ایستد و قدم از قدم بر نمیدارد.
امّا تو ای انسان!
خود را بی پروا به آتش جهنم می افکنی آن چارپا خودش را به آب نمی زند، آیا تو خود را به آتش میزنی؟
این جملات بسیار ساده را گوینده از دل پردرد می گفت و شنونده هم آن را با قلبی صاف می گرفت.
آن دو سیم متناسب به هم میرسیدند و این دلهای بی غرض بی مرض جرقه می زدو روشنایی در فضای دلها پیدا می شد و حال توبه و بازگشت به سوی خدا در جانها به وجود می آمد، آقا امروز با این شرایطی که در زندگی کنونی ما به وجود آورده اند و آورده ایم چه عرض کنم که ناگفتنم بهتر است!
به قول شاعر: مرا دردی است اندر دل اگر گویم زبان سوزد وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد منبع:
نهج البلاغه یض خطبه233
۹۵/۰۲/۱۶
۰
۰
azadeahmad