• در اصول دین  تقلید درست نیست و احتیاج به تفکر و تعقل هست.
  •  البته این راهم می دانیم که همه ی افراد بشر در یک درجه و در یک حد از تعقل نمی باشند.
  • درک ها گوناگون است!
  • آن فرد عادی که در یک روستای دور از مراکز علمی زندگی می کند، بدیهی است که در تفکر و تعقل همسان با شیخ الرئیس بوعلی سینا نخواهد بود؛ ولی او نیز در حدّ خود دارای فکر و اندیشه است و این مقدار میفهمد که من قبلاً نبوده ام والان هستم و دارای چشم و گوش و فهم و شعورم، پس کسی هست که به من وجود داده و حیات و چشم و گوش و درک و شعور داده است و همو خدای من است.
  •  سپس به حکم عقل خودش در پی شناسایی بیشتر او بر می آید و برنامه ای را که او برای زندگی اش تنظیم کرده به نام دین می شناسد و طبق آن عمل می کند. این همان توحید عقلی و خداشناسی از روی تفکر از ناحیه ی یک فردعادی عامی است و از او بیش از این توقعی نیست.
  •  قصه ی آن پیرزن پشم ریس معروف است که: پیغمبراکرم با اصحابش در گذرگاهی به او رسیدند که نشسته و یک چرخ پشم ریسی مقابل خود گذاشته بود و با دستش آن را می چرخاند و پشم می ریست. 
  • رسول اکرم برای آموزش اصحابش ایستاد و فرمود: مادر تو از کجا یقین داری که خدا هست؟ او فوراً دست از روی چرخ برداشت و چرخ از حرکت ایستاد.
  •  او با همین عمل نشان داد که این چرخ کوچک با حرکت دست من میچرخد. دستم را که از روی آن بردارم، از حرکت می ایستد، آیا این چرخ بزرگ عالم که با این نظم و حساب عجیب می چرخد، شب و روز و فصل بهار و تابستان و پاییز و زمستان به دنبال هم می آیند و می روند ایابی چرخاننده است؟
  •  آری؛ آن چرخاننده همان خداست که گر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها.
  •  اگر او دست از روی چرخ عالم بردارد، همه چیز ساکن می گردد و از هم می پاشد! اینجا بود که رسول اکرم رو به اصحابش فرمود: (عَلیکمْ بدین العَجائز)؛ بر شما باد دانستن دین پیرزنان که بدون هرگونه تکلفات و اصطلاحات علمی و فقهی با همان درک بسیط خود، ایمان و یقین به آفریدگار خود دارد و این ایمان تقلیدی هم نیست، بلکه در حدّ خود فکری و عقلانی است.
  • بحارالانوارجلد66ص135