• رنگِ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد
  • بر درِ خانه ی خورشید شراری افتاد
  • فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت
  • وقت افتادن او ایل و تباری افتاد
  • آن قدر ضربه ی پا خورد به در تا که شکست
  • آن قدر شاخه تکان خورد که باری افتاد
  • تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا
  • او کنارِ در و در نیز کناری افتاد
  • بعدِ یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم
  • فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد
  • خواست تا زود خودش را برساند به علی
  • سرِ این خواستنِ خود دو سه باری افتاد
  • ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند
  • به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد
  • غیرتِ معجرِ او دستِ علی را وا کرد
  • همه دیدند سقیفه به چه خاری افتاد
  • وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود
  • چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد
  • آن قدَر فاطمه از دست علی بوسه گرفت
  • بعد از آن روز دگر رفت و کناری افتاد