مادرحالا می فهمم که چرا شماودیگر زنان سرزمینم زودتر از ما مردان می شکنید و پژمرده می شوید.ما مردهاوقتی روضه می شنویم وقتی بغضمان می گیرد وقتی آتش می گیریم به سر می زنیم به سینه می زنیم هروله می کنیم برهنه می شویم و فریاد می زنیم و در نهایت سبک می شویم.

ما مردها، این فریاد زدن رااز مولایمان علی یاد گرفته ایم که وقتی سینه اش سینه ی مردانه اش تنگ می شدشبانه تا کمر در چاه خم می شدوبغضش راغربتش رامظلومیتش راو همسرش رادر چاه نعره می زد.اما مادر، تو ودیگر زنان ملتم ملت ابراهیم را می گویم وقتی روضه می شنوید فرقی نمی کند روضه دیوار و در باشدیا روضه قتله گاه بغضتان که می گیردآن بغض را در سینه حبس می کنیدمی سوزیدآتش می گیریداما فریاد نمی زنید.ما مردها که نمی توانیم اما من خوب می دانم این کارِ سخت از سوی شمافقط برای آن است که مباداصدای تان به گوش نامحرمان برسد.اما مادرتاوان این بغض رسوب کرده این حرمت زودتر شکستن است.خدا اجرتان دهد.شما اماحتما این آیین را از دختر همان علی یاد گرفته ایدکه آنقدر بزرگ ترین غم عالم راپیش نامحرمان و کودکان در دل نگاه داشت که هنگام ورود به شهرش هیچکس او را نشناخت حتی همسرش.