استاد رحیم پور ازغدی

 در آخر قرن ١٩ و اوائل قرن بیستم، تک تک عوامل انگلستان درچندین رشته آموزش میدیدند و برخى از آنها به ٨ زبان مسلط بودند و مثلا لورنس عربستان را از لندن میفرستند بین بادیه نشینان و عشایر عرب،طرف خودش میگوید من شش سال شب و روز شیر شتر خوردم و در چادر بادیه نشینان از اردن تا فلسطین و از سوریه تا حجاز مدام در رفت و آمد بودم،
جورى که اختلاف زبان این عشیره با عشیره دیگر،بر سر کلمات جزئى را فهمیدم و دریافتم چه تفاوت ها و شبهات هاى لغوى و زبانى دارند فهمیدم سر چه چیزهایى حساسند، اختلافات ارضى و سرزمینى شان چیست،اختلافات مذهبى شان چیست
الان از بین ما کسانى اینقدر فداکارى دارند؟ الان گاهى مثلا یک کسى را میخواهند بفرستند تبلیغ اسلام بین غیر مسلمین، اگر به طرف بگویند باید بروى لندن یا پاریس یا آمریکا، میگوید چاره اى نیست ، تکلیف شرعى است و من باید بروم، اما اگر بگویند فلان منطقه محروم باید بروى که خطر هم هست و گرسنه هم میمانى، آفتاب و سرما هم هست، میگوید نه آقا من تکالیف واجب ترى دارم و ضمناً مشغول درس و بحث هستم و خدا و پیغمبر هم راضى نیستند من درس را رها کنم و بروم!
بعد شما میبینید مبلغ کفر مى آید در کشورهاى اسلامى در بیمارستان ها بالاى سر بیمار مسلمان و تبلیغ زبانى هم نمیکند، چهل روز بالاى سر بیمار مینشیند ، موقع خداحافظى یک انجیل و مقدارى پول میدهد و میرود، مبلغ ادیان دیگر آمده در بیمارستانهاى ما، مریضى را که کسى بالاى سرش نیست و خانواده ندارد، زیرش را پاک کرده!
"مذاهب اسلامى،تقریب؟ تعطیل ؟ تکفیر؟" سال ٩١