تمام تفاوت جریان حزب الله انقلابی با جریان منفعل اسلامی،
در همین یک کلام خلاصه شده،
در تفاوت میان "اجازه نمیدهم" و " #اجازه_نمیدهیم "،
تمام تفاوت جریان حزب الله انقلابی با جریان منفعل اسلامی،
در همین یک کلام خلاصه شده،
در تفاوت میان "اجازه نمیدهم" و " #اجازه_نمیدهیم "،
این ملت یه روز ریختند تو سفارت آمریکا و اونها رو به جرم جاسوسی از ایران دستگیر و آخر اخراج کردند،
امروز برای شفاف سازی برنامه هسته ایمون نشستیم رو چند و چوند ورود و دسترسی همون جاسوسای آمریکایی که حالا دستشون به خون دانشمندامون هم آلوده شده چک و چونه میزنیم.
کفر مقابل اسلامه ولی نفاق مقابله ایمانه.
با کفر میشه علنی جنگید ولی با نفاق نمیشه و باید برای جنگ با نفاق افشاگری کنیم که این بهترین راهه.
اجازه هست به آل سعود(یهود) فحش خوار مادر بدم؟
آسمان صعده، تبدیل به جهنم شده است..
بمب های ممنوعه و گازهای سمی، فضای شهر را آکنده...
پوست ساکنان صعده و کودکان، به علت اصابت بمب های فسفری، در حال سوختن است...
هولوکاست واقعی اینجاست...
صعده بطور کامل دارد در آتش و خون می سوزد.
چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است.
حتما این ضرب المثل به گوش شما هم خورده.
این روزها این خیلی این ضرب المثل را به دین میچسبانند. من میخوام اثبات کنم که اینطور نیست.
عزت و افتخار و پیشرفت کشورمان به دست فارغ التحصیلان در اروپا و آمریکا به دست نیامده و نخواهد آمد.
آنهایی که در مکتب کدخدا مشق کرده اند، معادلاتشان بر اساس قدرت بمب های آنها استوار است. نمیدانند که جوان 13 ساله ما معادله ای آفرید که تن را با تانک برابر میکرد.
عزت این کشور ماحصل خون شهیدانمان است، حتی علممان، پیشرفتمان هم حاصل دسترنج این عزیزان است.
حرکت در میانه حق و باطل، نشانه اعتدال نیست.
حق این است که افرادی که این انقلاب را سامان داده اند، آنهایی که عمر و جوانی خود را برای پیروزی این انقلاب فدا کرده اند، برای امثال من بسیار بسیار بیش از آنهایی که از این تحولات به عنوان فرصتی برای درس خواندن و یا ثروت اندوزی استفاده کرده اند ارزش دارند.
ایت الله جوادی:
زمانی که خلیفه ، «اباذر» را تبعید کرد،اعلام کرد کسی حق ندارد ایشان را بدرقه کند.
اما (( امیرالمومنین و امام حسن وامام حسین )) هیچ اعتنایی به سخنان خلیفه نکردند و ایشان را تا دروازه شهر بدرقه کردند.
اباذر سخنی در هنگام خداحافظی فرمود:
تصور کن برنده یک مسابقه شدی و
جایزه ات اینه که:
بانک هرروز صبح یک حساب برات باز میکنه و
توش
هشتاد و شش هزار و چهارصد دلار
پول میگذاره
ولی دوتا شرط داره:
بسم الله الرحمن الرحیم
آن شب که بتان نماز خواندند
مارا به حریم راز خواندند
بر کف کف و بر لبانشان کف
در قیامت خورشید و قمر نیست «لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَ لاَ زَمْهَرِیراً» و بساط ماه و ستاره هم برچیده می شود «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ» و «إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ» است.
ما به اسلام خدمت کردهایم؛ فرزندمان را حد نزن!
زمان حکومت امیر المومنین، از قبیله بنى اسد، کسى جرمى مرتکب شد که مستوجب حدّ شرعى بود. قبیله بنى اسد، قبیله گردن کلفت و با نفوذى بودند و این جوان هم که حد در باره او باید اجرا میشد، فرزند یکى از رؤساى آن قبیله بود.
شیخ رجبعلی خیاط (ره) می فرمود:
در بازار بودم... اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت. بلافاصله استغفار کردم و به راهم ادامه دادم. قدری جلوتر شترهایی قطار وار از کنارم میگذشتند. ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمیکشیدم، خطرناک بود.
در یکی از روزها، پادشاه سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند
ماجرای زیر رو هر دفعه که می شنوم یا می خوانم برام تکان دهنده است:
در کتاب بحارالانوار آمده است که عامرى گفت: هارون الرشید کنیزى خوش سیما به زندان امام موسى کاظم(علیه السلام) فرستاد تا آن حضرت را آزار دهد. امام در این باره فرمود: به هارون بگو: «"بَلْ أَنتُم بِهَدِیتِکُمْ تَفْرَحُونَ"؛ بلکه شمایید که به هدیه خود شادمانید. مرا به این کنیز و امثال او نیازى نیست.»
یه حدیث قدسی هست که خیلی عجیبه.ادمو از خجالت آب میکنه.
خدا میگه :
"یا مطلقا فی وصالنا، ارجع. و یا محلفا علی هجرنا، کفر. انما ابعدنا ابلیس لانه لم یسجد لک، فواعجبا، کیف صالحته و هجرتنا"
میدونی یعنی چی؟
حاج آقا آروم و با لبخند بهش گفت: سلام پسرم!
جوون یه نگاه حق به جانب و تلخ بهش انداخت و گفت: سلام ... و سرش رو برگردوند
سلامش بوی خداحافظی میداد و داد میزد که ساکت
حاج آقا هم دیگه چیزی نگفت ...
روایت داریم که دو نفر روى اسب نشسته بودند و با هم بحث میکردند و حضرت على به ایشان میرسد و میگوید اگر گفتگویتان طول میکشد از اسب بیایید پایین. چرا روى اینها نشسته اید؟ بیایید پایین با هم بحث کنید.
گرچه ایرانیم اما نگران یمنم
عرصه ی وسعت شیعه ست حدود وطنم