شاید مهمترین نمونه برساخته های زنانه یا دخترانه تلویزیون که بصورتی انبوه در عرصه اجتماعی بسامد پیدا کرد و به تولد و تطور انواعی از خود در خارج از جغرافیای جام جم انجامید "مریم افشار" سریال "در پناه تو" بود.

او در اواسط دهه هفتاد هفته ای یک شب دختران و زنان جوان و خصوصا مذهبی و بالاخص چادری را بویژه در شهرها و کلان شهرها پای دستگاههای گیرنده میخکوب می کرد.

مریم افشار در سال پخش سریال درپناه تو، "شهرزاد" دوران خود بود.

تجارب زیسته ام از مواجهات عمومی زنان و دختران مذهبی با این شخصیت حین و بعد از پخش سریال نشان می دهد که بخشی از تغییرات و تطورات چادر و چادریها از اواسط دهه هفتاد تا سالهای بعد از آن در تاثر از او اتفاق افتاده است.

"مریم افشار" در ادامه حتی از یک تیپ تلویزیونی فراتر رفت و به مثابه "استعاره ای قدرتمند" تقریبا به بخش مهمی از ذائقه اجتماعی زنان و دختران جوان چادری تبدیل شد تا به پشتوانه آن زمینه های نشانه ای و معنایی دستکاری در حجاب برتر را نیز فراهم آورد.

در عرصه زندگی و اجتماع، پدیده چادریهای گشاده رو و باصطلاح "چادریهای خندان" برای اولین بار بعد از مصرف سریال در پناه تو مشاهده شدند. البته برساخته های تلویزیونی از چادریها هم در همان حد "مریم افشار سریال در پناه تو" محدود نمانده و هماره در حال درنوردیدن مرزهایی جدیدی تری بود.

چنانچه در ادامه سویه های فمنیستی تر آن در "خانم دکتر" سریال دوران سرکشی و نیز در "خانمهای سرکلانتر یا درجه دار" سریالهای پلسی تقویت شد(نگاه کنید به نقش سارا خوئینی‌ها در بی صدا فریاد کن).

3. "شهرزاد" به نظر می رسد که در موقعیتی نظیر موقعیت "مریم افشار" می رود تا به مثابه استعاره ای دلکش و قدرتمند به مبدا نوع دیگری از تطورات زنانه و دخترانه در ایران تبدیل شود و یا حداقل زمینه های نشانه ای و معنایی آن را فراهم آورد.

برای فهم معنای این "برساخته استعاری" برجسته و مبادی قدرت و چشمگیری آن لازم است تا مباحثه ای مقدماتی در باب تیپولوژی عمومی زنان برساخته سینما و تلویزیون ایران داشته باشیم و در آن چارچوب وجه معنایی متمایز شهرزاد را دقیق تر بررسی کنیم.

4. در یک "تیپولوژی وبری" از زنان ایرانی که هم در اجتماعی و هم رسانه ای قابل تطبیق است می توان آنها را در چهار دسته قرار داد:

خانومی ها: تیپ زن کلاسیک ایرانی با همه خصوصیات معروف و اصیل از جمله حجب و حیا، حجاب و پوشش، خانه داری و کدبانوگری، لطافت و رقت، چشم و ابروی مشکی، شوهر دوستی، دینداری و معنویت و مواردی از این دست.

این تیپ سابقه زیادی در سینما وتلویزیون ایران دارد . شاید گونه ایدآل آن را بتوان در نقش های مرسوم خانم "الهام حمیدی"، یا در انگاره تلویزیونی خانم "کتایون ریاحی" ملاحظه کرد.

گونه های مسن تر خانومی در نقش های "ثریا قاسمی" و البته "نادره خیرآبادی" قابل بازیابی است.

اساسا "خانومی" ها یکی از وجوه تمایز تلویزیون پسا انقلابی ایران از تلویزیون قبل از انقلاب هستند. مجریهای برنامه های کودک و نوجوان تلویزیون از جمله مجری خاطره برانگیز دهه 60 "خانم خامنه"
از نمادهای مهم تلویزیون انقلاب اسلامی محسوب می شدند. در ابتدا خانومی ها محدود به چادریها نمی شدند ولی به تدریج خانومی ها در چادریها مدغم شدند و لذا دیگر بندرت می شد در قاب تلویزیون "خانومی مانتویی" را دید.

با این حال از اواسط دهه هفتاد به موازات تطورات چادریها از چادریهای سنتی به "چادریهای خندان" و "چادریهای تهمتن" نسل خانومی های تلویزیون نیز رو به افول گذاشت و عمدتا میدان را به تیپ موسوم به "نمک" واگذار کرد.

"نمک بانو" استعاره ای برای دلالت به زنانی است که در عرصه روابط عمومی با زنان و تاحدودی با مردان، مهارتها و توانمندی های میدانداری بیشتری را نشان می دهند. این تیپ عمده اعتماد به نفس ارتباطی خود را از چاشنی سرخوشیها و طنازیهای زنانه به دست آورده است.

شوخیهای "نمک بانو"ها معمولا صورت گزنده ای ندارد و از خود راضی بودگی را متبادر نمی کند. این سبکهای ارتباطات زنانه حتی کمتر دچار حواشی یا نابهنجاریهای روابط زنانه-مردانه یا دخترانه-پسرانه می شود.

"بهنوش بختیاری" و "شقایق دهقان" را می توان از تیپ های ایدآل "نمک بانوها" برشمرد.

"لوند"ها گونه ای از دیگر از زنان تیپیک سینما و تلویزیون ایران هستند که بی پروایی رفتاری خصوصا در قبال جنس مخالف -که نوعی مردبارگی را القاء می کند- مهمترین مولفه تیپولوژیک ایشان است.

"لوند" استعاره ای است که بیش از هر چیز بر حریم شکنی در رفتارهای زنانه با چاشنی پیشروی جنسی اشاره می کند. فارغ از شخصیت حقیقی خانم "الناز شاکردوست" که هماره محترم است، تیپولوژی سینمایی او خصوصا در برخی نقشهای مشهور مثلا در فیلم "رسوایی" -البته در بخشهایی ابتدایی داستان- لوندی زنانه را تداعی می کند.

"زن فمنیست" گونه ای مهاجم، خشک و نسبتا جدی و تاحدودی خشن و معمولا ناراضی و معترض از زنان سینما و تلویزیون را شامل می شود که هماره در موقعیت درگیری و کشمکش با مردان داستان قرار دارند. "هدیه تهرانی" ستاره دهه 70 و 80 سینمای ایران به تنهایی و البته بصورتی کامل این تیپ را نمایندگی می کند.

در دوران جدیدتر "ویشکا آسایش"

مثلا در "ورود آقایان ممنوع" و نیز سریال "پرده نشین" نیز این تیپ را نمایندگی بازنمایی کرده است.

فمنیستهای قاب

سینما و تلویزیون ایران اغلب مجرد یا مطلقه، شاغل و نسبتا متمول، قدبلند و لاغر و در پوششهایی مایل به رنگهای تیره و مردانه بازنمایی می شوند.

شاید "فاطمه معتمدنیا" در سریال "آشپزباشی" و "مدینه" را در سریال "مدینه" بتوان به عنوان نوع تلویزیونی تر این تیپ در نظر گرفت.

5. اما تیپولوژی زنان سینما و تلویزیون ایران در چهارگانه "خانومی" ، "نمک"، "لوند"، و "فمنیست" تمام نمی شود.

گونه های جالب تری هم هستند که از ترکیب بعضا عجیب تیپ های اصلی تولید و عرضه می شوند. این ترکیبهای تیپیک به دلیل برخورداری از دو و حتی سه پاره متفاوت شخصیتی در یک زن، جذابیتی ویژه ای پیدا کرده اند.

یکی از گونه های تلفیقی جالب و مطرح را می توان در استعاره "آزاده نامداری"

به بررسی نشست.

اجرای تلویزیونی او -فارغ از شخصیت حقیقی و محترمش- خصوصا در برخی اجراهایی برجسته و متفاوت در میانه ای از "خانومی بودگی غلیظ" با چاشنی ویژه ای از "بی پرواییهای رقیق" قابل تحلیل است.

اساسا وجه تمایز و جذابیت "آزاده نامداری" به عنوان یک سوپراستار تمام عیار، در یک تحلیل معناشناسی، به مهارتهای ویژه او در به هم آمیزی نشانه های کلامی و غیرکلامی "خانومی" و "گستاخی" مربوط است.

شاید بتوان او را به مثابه "گستاخ ترین خانومی" تلویزیون ایران درک کرد.

"مژده لواسانی"

سوپراستار تلفیقی دیگری است که "خانومی گری" را با "نمک وارگی" به هم آمیخته، تلاش دارد تا به استعاره ای در میانه آن دو تبدیل گردد. او را می‌توان به مثابه "نمک بانوترین خانومی" درک کرد.

جایگزین شدن او با آزاده نامداری نشان میدهد که در نظریه هنجاری تلویزیون ایران "نمک بانوگری" به استانداردهای زن تراز نزدیکتر است.

6. در این میان "شهرزاد" هم تیپ میانه ای است که تلاش دارد تا قرابت تمام عیاری را میان "خانومی گری با فمنیزم" به دست دهد.

شهرزاد را می توان به مثابه "فمنیست ترین خانومی" سینما و تلویزیون ایران درک کرد. علی رغم اینکه رد این استعاره متاخر را می توان هم در سریالهای تلویزیونی-مثلا دوران سرکشی- و نیز در سینمای ایران - مثلا نیکی کریمی در نرگس یا لیلا حاتمی در سعادت آباد- جستجو کرد، اما این "شهرزاد" است که با به بلوغ رساندن این ترکیب به تیپ ایده آل "خانومی فمنیست" تبدیل شده است.

به نظر می رسد راز و رمز جذابیت و معنی داری این استعاره را باید در این نقطه کانونی جستجو کرد. "شهرزاد" می خواهد با استوار کردن رمزگانهای فمنیستی بر زمینه خانومی گری از "هدیه تهرانی وارگی" خشک و ناچسب به "شهرزاد" لطیف و ناز برسد.

پیشتر مثلا، در خانم دکتر سریال دوران سرکشی این رمزگان خانومی بود که بر رمزگان فمنیزم پیچ می شد اما شهرزاد در قدمی فراتر و هوشمندانه تر رمزگان فمنیزم را بر پایه رمزگان خانومی پیچ قرلر داد تا لطافت و زنانی شخصیت را در بالاترین درجه خود بازتولید کند. رمز و راز گیرایی شخصیت "ترانه علیدوستی" را در شهرزاد باید در بازتولید نوعی خانومی گری غیرچادری دانست که واجد رگه های آشکاری از فمنیزم است.

شاید برای اولین بار در سریال شهرزاد است که خانومی گری از انحصار برساخته های چادری به در می آید و جنبه عمومی تری به خود می گیرد.

به عبارت دیگر خانومی شهرزاد از سویه اسلامی تر به سویه ایرانی تر خود میل کرده است.

از طرف دیگر در شهرزاد بر عکس "خانومی فمنیستهای" سابق این خانومی گری است که پایه اصلی شخصیت است و نه فمنیست گری؛ یعنی در اینجا فمنیزم رنگ و لعاب خانومی است و نه برعکس

7. از منظر "جامعه شناسی جنسیت و خانواده"، جابجایی در پایه شخصیت "شهرزاد" از فمنیست به "خانومی" و بسامدهای فوق العاده آن در فضای عمومی زنان جوان ایرانی را شاید بتوان به مثابه شاخصی برای رشد، فرآوری و بازسازی "علایق خانومانه" در عرصه گفتمانی زنانه ایرانی دانست.

استقبالی اینگونه از زنانگی کلاسیک ایرانی البته متناسب با تغییرات سنی دختران نوجوان و جوان مجرد دهه های 70 و 80 به زنان و مادران جوان و میان سال متاهل اواسط دهه 90 هم هست.

با این وجود نمی توان منکر این واقعیت هم شد که علایق زن سالارانه در فضای عمومی زنانگی ایرانی بقدری توسعه یافته است که به عنوان چاشنی خود را به خانومی بودگی کلاسیک تحمیل کند.

"شهرزاد" با اینکه از یک سو "خانومی بودگی" را به "فمنیزم گری" اولویت داد اما در عین حال و از دیگر سو در اینکه یک "خانومی کلاسیک محض" باشد یا یک "خانومی فمنیست"، گزینه دوم را برگزید.

"شهرزاد" چه در سویه رسانه ای و چه در سویه اجتماعی برساخته ای برآمده از "گفتمان زنانگی کلاسیک ایرانی" است و بصورتی همه جانبه درخشش خود را مدیون بازگشت بدان است و البته نشان داد که فمنیزم هم میتواند در پیوست و مطابقت با آن واجد جذابیت اجتماعی باشد. راز جذابیت و چشمگیری آن در همین است که توانسته در میانه ای از "خانومی گری غلیظ الهام حمیدی وار" و فمنیزم رقیقی از "هدیه تهرانی" قرار بگیرد. "ترانه علیدوستی" بازیگر محبوب نقش شهرزاد اخیرا تکاپو های نمادین فمنیستی از خود نشان می دهد و تلاش دارد تا خود را یک فمنیست نرمال معرفی کند. حال که او ترجیح داده فمنیزم را دنبال کند باید دقت داشته باشد که چرا "هدیه تهرانی" نماد سینمایی فمنیزم دهه هفتاد و خصوصا هشتاد به تدریج افول کرده است. افول این سوپراستار قدرتمند سینمای ایران نشان می دهد که فمنیزم با برساخته های عریان و بدون رتوش کلاسیکش علی رغم همه وجوه شعاری و اعتراضی زن سالارانه اش نمی تواند نظر زنان ایرانی را به خود جلب کند. فمنیزم فقط در صورتی برای زن ایرانی جذاب و قابل پذیرش است که در زمینه ای از خانومی گری قرار گیرد. به عبارت دیگر اگر فمنیزمی هم جلوه می کند و خریدار دارد فمنیزمی است که از خانومی برمیآید.