میگفت: درشگفتم که امروز خورشید چرا از دمیدن شرم نکرد؟

چرا نگذاشت خاموشی شب دیجور کوفه برآن فاجعه بزرگ سایه بیفکند؟

چرا بامدادی را پدید آورد که از صد شب تاریک تیره تر بود؟

برای خورشید چه افتخاری بود دیدن فرق شکافته مولا؟

چه اصراری داشت به تماشای یتیمان دلگیرو ماتم زده کوفه بنشیند؟

وبعد به خودش پاسخ می داد که : شاید هم خورشید می ترسید مبادا دگر بار علی رانبیند.

بیمناک بود که مبادا مظلومیت علی در تاریکی شب کوفه گم شود.

پس برآمد تانام علی بر ماذنه ها ماندگارشود.طلوع کرد که وصیت مولارابه فرزندانش ببیند و بشنود.

 دمیدتانورخداراکه ازخانه علی بر می خواست به جهان بازتاباند.

طلوع کرد که به تاریخ بگوید:درست است که علی اولین مظلوم است اما آنچه از خوداومظلومتراست ،  مظلومیت اوست.