اما بعد از چندى آن همسر فداکار دار فانى را وداع گفت. این رخداد تأثیر عمیقى در روح و روان علامه گذاشت، زیرا مهر و محبت این زن باوفا همچون شیر و شکر با ایشان در آمیخته بود و زندگانى خوشى که بر اساس وفا و صفا بنیان نهاده شده بود، به هم ریخت.
وقتى یکى از شاگردانش به خاطر این فاجعه پیام تسلیتى براى استادش فرستاد، ایشان در پاسخ، با آن که چندین بار حمد خدا را بجا آورده بود، نوشتند:
«با رفتن او براى همیشه خط بطلانى به زندگانى خوش و آرامى که داشتیم ، کشیده شد».
علامه طباطبایى تا سه چهار سال پس از فوت آن مرحومه، هر روز سر قبرش مىرفتند و بعد از آن هم که فرصت کمترى داشتند، به طور مرتب دو روز در هفته ، یعنى دوشنبهها و پنج شنبهها، بر سر مزارش حاضر مىشدند و امکان نداشت این برنامه را ترک کنند، و مىگفتند:
«بندهى خدا مى بایستى حق شناس باشد؛ اگر آدم حق مردم را نتواند ادا کند، حق خدا را هم نمى تواند ادا نماید».
یکى از شاگردان برجسته و محترمش ، آیت الله شیخ یحیى انصارى، مىگفت: «وقتى همسر علامه مرحوم گردید، ایشان پولى را به من داد تا به کسى بدهم که تا یک سال هر شب جمعه براى آن مرحومه در حرم مطهر، زیارت حضرت فاطمهى معصومه سلام الله علیها بخواند.»
شاید اکنون وقت آن باشد که در روابطتمان با دیگران بخصوص نزدیکانمان تجدید نظر کنیم. چه آنانکه زندهاند و چه آنانکه رخت بربستهاند