دلنوشته‌ای به حرمت اشک‌های علی اصغر زارعی

«ادعا کرده‌اند نام برادران من در فهرست بورسیه‌های غیرقانونی وجود دارد. البته باید اعتراف کنم که یکی از برادرانم از بورسیه استفاده کرده؛ اما نه بورسیه دکترا؛ بلکه بورسیه «شهادت» که در دوران جنگ تحمیلی نصیب وی شد. احتمالا منظور این بداخلاقی‌ها هم همین بورسیه شهادتی بوده که نصیب برادر من شده است. یکی دیگر از برادرانم نیز چندماه پیش فوت کرد که کارگر بود و تحصیلات دانشگاهی نداشت که بخواهد از بورسیه دکترا استفاده کند. دیگر برادرم هم که زنده است، همین‌طور اصلا تحصیلات دانشگاهی ندارد که بحث بورسیه دکترایش مطرح باشد. بنابراین، می‌ماند همان یک برادرم که شهید شد و احتمالا منظور از این هیاهو، بورسیه شهادت بوده که نصیب برادرم شد».

نوش جانت این تیرهای ملامت! «یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه ... یجاهدون فی سبیل‌الله و لایخافون لومه لائم». غم حقیقت را خوردن و طعنه شنیدن، سنت جوانمردان است.

علی‌اصغر زارعی اکنون یک «برند» که نه، یک پرچم است؛ او علمداری است که راه گم نشود. در غیرت و مردانگی او همین بس که آبان ۱۳۸۷ وقتی مطلع شد مدیرکل پارلمانی دولت وقت برای منتفی کردن یک استیضاح، چک ۵ میلیونی به برخی نمایندگان می‌دهد، رفت و سیلی به گوش او نواخت.

علی‌اصغر زارعی دیروز اما نه به گوش فلان نماینده و دولتمرد سیلی نزد. سیلی‌ای اگر زد همان بود که گفت و گریست؛ بی‌آبرویی کردید! این سیلی نجیبانه، سیل خواهد ساخت زیر پای همه بی‌خیال‌ها و سهل‌انگارها و سهل‌اندیش‌ها که پلی شده‌اند برای عبور و نفوذ دشمن ... حتی اگر کار رزمنده «علی‌اصغر» به اورژانس کشیده باشد.
دمت‌ گرم رزمنده!