در نگاه اول؛ توافق است و لازمه توافق، کوتاه آمدن از برخی داشته ها به منظور دستیابی به دیدگاه مشترک. به قول دکتر روحانی، در بازی 2 گل می خوریم و 3 گل می زنیم! بگذریم برخی کُشتی و نشان دادن زیر به حریف، جهت کسب امتیاز را؛ که به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب نرمش قهرمانانه خوانده شد؛ با بازی فوتبال خلط کرده و فراموش کرده اند، در کشتی؛ هر تعداد امتیاز کسب کنی؛ لکن وقتی ضربه فنی شوی؛ مفهومش می شود باخت و دیگر کسب امتیاز بی معنی است.

به بند سومِ ضمیمه ی اولِ توافق جامع که میرسی؛ کمی تامل میکنی و غرق در افکار می شوی. "ایران می بایست، قلب راکتور آب سنگین اراک را خارج کرده و تمام کانالهای آن را به گونه ای با بتن پر کند؛ که آژانس غیر قابل استفاده بودن آن را تایید کند."

ظاهرا بخشی از توافق است، که با بتن پر می شود؛ اما دقت که می کنی، قلب دانشمند جوان ایرانی را می بینی، که از سینه بیرون کشیده و بَطن هایش را پر از بُتن می کنند.

آنقدر هراس دارند از جوان ایرانی؛ که بیرون کشیدن قلبش را به تنهایی کافی نمی دانند؛ فی الواقع می خواهند پیام دهند؛ تثبیت کردیم مرگت را؛ دگر دنبال پژوهش نباش؛ اگر بودی، همچو قلب راکتور؛ پر می کنیم ...

جالب آنکه ماشه ترورها را اجنبی کشید و ماشه بُتن را؛ ...!

بگذار صریح بگویم؛ اینجا تنها مرگ راکتور آب سنگین اراک رقم نخورد؛ دفن نبوغ ایرانی را ذیل توافق نوشتند و مذاکره کنندگان نخبه؛ طلوع خورشید همکاری بین المللی را نوید دادند! [1]

بند ها را یک به یک، که مرور میکنی، بند 9 تعجبت را بیش از پیش می کند و مفهوم مدرن کردنِ راکتور را بهتر درک می کنی! طراحی که هیچ؛ حتی تست سوخت را می بایست خارج از ایران؛ و بدون همکاری دانشمند ایرانی انجام دهند.

با خود می اندیشم؛ مگر رهبری تحقیق و توسعه را خط قرمز نخواند؟ پس چرا برخی تحقیق و توسعه را تنها در گردش بی خاصیت سانتریفیوژ می دانند؟

مگر آب سنگین تحقیق و توسعه نیست؟ چرا باید غرور ملی ایرانی، به اسم مدرنیته کردن، تعطیل شود؟

مانده ام؛ فرق بمب مغناطیسی و گلوله ای که دیروز دانشمند ایرانی را هدف گرفته بود، با سیمان و بُتن امروز که فکرش را فریز می کند؛ در چیست ؟