اساسا قرآن حکیم همگان را به تحقیق دعوت و از اعتماد به چیزى بدون تحقیق ، نهى مى کند. اسامى و عناوین و القاب و امورى از این قبیل که بیانگر امور بیرون از محدوده ى ذات و حوزه ى جوهر ذات انسانى است ، از چیزى کفایت نمى کند، بلکه باید در محتواى قرآن تدبر کرد و  گوش فرا داد.

قرآن مصرانه عقل را مدار تفکر و تصدیق و تکذیب مى داند و بر این باور است که حیات و زندگى پاکیزه ، فقط براى کسى است که کان له قلب اءو اءلقى السمع و هو شهید . (1) در عین حال مى فرماید: ان الذین امنوا و الذین هادوا و النصارى و الصابئین من امن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اءجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون . (2)

از این آیه و آیات مشابه آن بر مى آید: مردمى که به طور کلى خداوند و بازگشت به سوى او را انکار نمى کنند و لات و عزى را نمى پرستند و نمى گویند: حیات ما تنها همین دنیاست و تنها روزگار است که ما را هلاک مى کند و اعتراف اجمالى دارند که پروردگارى هست و به سوى او باز مى گردند، آنان گروه گروه شده اند و هر گروهى به آن چه در نزد خویش ‍ دارد، خشنود است و گمان مى کند که تنها او نجات یافته است نه دیگران ، و به یکى از عنوان هاى مخصوص به خود که در آیه ى شریفه مطرح شده ، بسنده مى کند.

اینان باید بدانند خداوندى که اندازه ى هر چیزى در دست اوست و ملاک هلاکت و نجات را تعیین مى کند، فرمود: هیچ یک از این اسامى فایده ندارد و هرگز اساس پاداش الاهى نیست . زیرا پاداش بر سه محور اصلى استوار است که همه ى انسان ها از بالا تا پایین در آن یکسانند. این اصول عبارت است از معارف اولیه اى که اسلام ، تنها دین نزد خداوند، بر آن ها بنا نهاده شده است و نیز معارفى که پیامبران از جانب خداوند آورده اند، بدون آن که میانشان از این جهت تفاوتى باشد.

این اصول عبارت است از:

1. اعتقاد به خداوندى که دارنده ى همه ى کمالات است ؛

2. اعتقاد به روز آخرت که همه ى مردم در آن روز به سوى خداوند باز مى گردند و داراى مواقف شناخته شده است .

3. اعتقاد به وحى و رسالت و شریعت ، همراه با عمل بر طبق موازین شریعت ؛ 

پ ن:

1-سوره ى ق ، آیه ى 37.

2-سوره ى بقره ، آیه ى 62.