عذاب قوم یونس !

یونس پیامبر صلى الله علیه و آله پس از آنکه سى سال قوم خود را به ایمان دعوت نمود. هیچ کدام ایمان نیاوردند مگر دو نفر یکى عابدى بود بنام ملیخا یا تنوخا و دیگرى عالمى بنام روبیل ، حضرت امام صادق علیه السلام فرمود خداوند عذاب وعده داده شده را از هیچ امتى بر طرف نکرده مگر قوم یونس ، هر چه آنها را به ایمان خواند نپذیرفتند، با خود اندیشید نفرینشان کند، عابد نیز او را بر این کار ترغیب و تشویق نمود ولى روبیل مى گفت : نفرین مکن زیرا خداوند دعاى تو را مستجاب مى کند از طرفى دوست ندارد بندگانش را هلاک نماید.

بالاخره یونس علیه السلام گفتار عابد را پذیرفت و آنها را نفرین کرد به او وحى شد در فلان روز و ساعت عذاب نازل مى شود. نزدیک تاریخ عذاب ، یونس و عابد از شهر خارج شدند ولى روبیل در شهر ماند، ساعت نزول بلا فرا رسید، آثار کیفر ظاهر شد قوم یونس آشفته و ناراحت شدند و به دنبال یونس رفتند او را نیافتند، روبیل به آنها گفت حال که یونس نیست به خدا پناه ببرید زارى و تضرع کنید شاید بر شما ترحمى فرماید.

پرسیدند چگونه پناه بریم روبیل فکرى کرده گفت : فرزندان شیر خواره را از مادرانشان جدا کنید حتى بین شتران و بچه هاشان ، گوسفندان و بره ها، گاوها، و گوساله ها جدایى بیندازید و در میان بیابان جمع شوید آنگاه اشک ریزان از خداى یونس ، خداى آسمانها و زمینها و دریاهاى پهناور طلب عفو و بخشش کنید.

به دستور روبیل عمل کردند منظره اى بس تاءثرانگیز ایجاد شد، اطفال شیرخوار گریه آغاز نمودند پیران کهنسال صورت بر خاک گذاشته اشک مى ریختند، آواى حیوانات و اشک و آه قوم یونس با هم آمیخته شد، بارگاه رحمت بى انتهاى پروردگار جهان بر سر آنها سایه افکند، عذاب نازل شده ، بر طرف گردید و به طرف کوهها رفت .

پس از گذشت تاریخ عذاب ، یونس به طرف قوم خود بازگشت تا ببیند آنها چگونه هلاک شده اند، با کمال تعجب مشاهده کرد مردم به طریق عادى زندگى مى کنند، عده اى مشغول زراعت بودند، از یک نفرشان پرسید: قوم یونس چه شدند؟ او که یونس را نمى شناخت پاسخ داد او بر قوم خود نفرین کرد خداوند نیز تقاضایش را پذیرفت ، عذاب نازل شد ولى آنها گرد یکدیگر جمع شدند، گریه و زارى نموده از خدا خواستند که آنها را ببخشد خدا هم بر آنها رحم کرد، عذاب را برطرف نمود و اینک در جستجوى یونس اند تا ایمان آورند.

یونس خشمگین شد باز از آن محیط دور شد و به نزدیک دریا رفت ، کنار دریا که رسید در آنجا یک کشتى را در حال حرکت مشاهده کرد تقاضا نمود او را سوار کنند، مسافرین موافقت کردند، یونس سوار شد کشتى حرکت کرد میان دریا که رسید خداوند یک ماهى بزرگ (نهنگ ) را ماءمور نمود به طرف کشتى رود یونس ابتدا جلو نشسته بود حمله ماهى و هیکل درشت او را که دید از ترس به عقب کشتى رفت ، ماهى باز به طرف یونس آمد، مسافرین گفتند: در میان ما نافرمانى است باید قرعه اندازیم بنام هر کس که در آمد او را طعمه همین ماهى قرار دهیم . قرعه کشیدند بنام یونس خارج شد او را میان دریا انداختند، ماهى یونس را فرو برد و او خویشتن را سرزنش مى کرد.

حضرت امام محمد باقر علیه السلام مى فرماید سه شبانه روز در شکم ماهى بود در دل دریاهاى تاریک خدا را خواند، دست به دعا بلند کرد. و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه ، فنادى فى الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین فاستجبناله و نجیناه من الغم و کذلک ننجى المؤ منین و یاد آر حال یونس را هنگامى که از میان قوم خود غضبناک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در مضیقه و سختى نمى افکنیم (تا آنکه به ظلمات دریا و شکم ماهى در شب تار گرفتار شد) آنگاه در آن ظلمتها فریاد کرد که الها خدایى به جز ذات یکتاى تو نیست ، تو از شریک و هر عیب و آلایش پاک و منزهى و من از ستمکارانم (که بر نفس خود ستم کردم به حالم ترحم نما) پس دعاى او را مستجاب کردیم و او را از گرداب غم نجات دادیم و اهل ایمان را هم این گونه نجات مى دهیم .(1)

ماهى یونس را به کنار دریا میان ساحل انداخت چون موهاى بدن او ریخته و پوستش نازک شده بود خداوند درخت کدویى برایش در همانجا رویانید تا در سایه آن از حرارت آفتاب محفوظ بماند، یونس در آن هنگام پیوسته به تسبیح و ذکر خدا مشغول بود تا آن ناراحتى و نازکى پوست برطرف شد، خداوند کرمى را ماءمور کرد ریشه کدو را خورد کدو خشک شد یونس از این پیش آمد اندوهگین گردید. خطاب رسید براى چه محزونى ؟ چى شده ؟ عرض کرد در سایه این درخت آسوده بودم کرمى را ماءمور کردى تا او را خشک کرد! فرمود: یونس اندوهگین مى شوى براى خشک شدن یک درخت که آن را خود نکاشته اى و نه آبش داده اى و به آن اهمیت نمى دادى هنگامى که از سایه اش بى نیاز مى شدى اما ترا اندوه فرا نمى گیرد براى صد هزار مردم بینوا که مى خواستى عذاب بر آنها نازل شود، اکنون آنها توبه کردند به سوى آنها برگرد یونس به طرف قوم خود بازگشت ، همه دورش ‍ جمع شدند و ایمان آوردند(2).

پ ن:

1- سوره انبیا آیه هاى 87و88
2- نقل از دو روایت در جزء 14 بحار الانوار